... سـقـیـفـه

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۵ مطلب با موضوع «شخصی» ثبت شده است

بنام خدای مهربان ....


اول)
بعد از مدت ها، با این همه حرف نگفته و این همه سوژه و الخ، در سر نزدن و ننوشتن و به روز نکردن وبلاگ، حکماً دردی بوده و علتی !
"درد"، حتماً که مفهوم اندوهناک و جانکاهی ندارد؛ خیلی از دردها هم، دردش شیرین هست ... توضیحش ملغمه ای می شود از حرف های پشت کامیونی و شبکه چهاری !
از "درد" بگذریم ... توضیحِ درد و بی دردی و درد شیرین و الخ ! خودش معادله چندمجهولی می شود که همیشه میزاشتم آخر سوالا حل کنم و معمولاً هم نمی تونستم حل کنم !


"علت"، ولی همیشه موضوعِ دوست داشتنی بوده ! خیلی خوب میشه با علت، خـــوب تا کرد ! توجیه کرد ! استدلال کرد، مغلطه کرد، مناظره کرد و .... ؛ همگی مقبول و غیرمقبول، درست و غلط، ردخور ندارند !

سرمان شلوغ شده ! اول زندگی متأهلی و دردسرهای زندگی جدید ! و البته مسایل مالی و اقتصادی و سررسید چک و قسط و الخ، بی حالی و بی رغبتی به هرچی فضای مجازی، بی وقتی (یا قدیما که می گفتیم کمبود وقت ! و الانا که فقط آخر شب نت میایم، میشه همون بی وقتی ! ) و بی حوصلگی ! و همین جور قس علی هذا !

هر کدومشون میتونن دلیلی باشن، توجیهی، استدلالی و غیره !

هرچه باشند، "علت"ی هستند که میشه صرفاً آنها را گفت و شنید؛ به "درد" دیگری نمی خورن ! حتی دردهای شیرین که از آنها گذشتیم !


تو این مدت، کلی اتفاق های ریز و درشتی افتاده ! کلی کارهای خوب و بد ! (به معنای واقعی کلمه) ، کلی حرف های درست و غلط، کلی نظر مقبول و غیرمقبول و ... ؛ هرکدوم میتونستن اینجا باشند و یا نباشند ! فرقی به حال من و شما نمی کرد ! تنها موهبتش بهانه ای برای بودن بود و لاغیر .



دوم)
پــــــــــــــاییــــز برگ ریزان
...
پاییز فصل دوست داشتنی ِ من، امسال پاییز همیشگی م نبود .... خسته ام کرد.
برگ ریزان پاییزی، فقط برای ریختن برگ هایش نبود، ریزش روزمرگی ها، ریزش خستگی ها و ریزش حالِ بد !
بجاش، کلی دلـــتنگی میاورد که درست مث درد، شیرین و غیر شیرین، سخت و دوست داشتنی، خواستنی و نخواستنی داره ! این دلــــتنگی رو من میخواستم .... پاییز امسالم برایم نیاورد .... چه تلخ !

سوم)
گذران روزها و تغییر انسان ها در تغییر مکان و زمان و شرایط زندگی، عجیب مث چهار فصل می ماند. بهارِ باز شدن گل ها، تابستان داغ، پاییز برگ ریزان و خزان ! که همین خزان ش برای وصفش کافی ســــت ...
تنها فرقش با زندگی انسان اینه که نظم زندگی و مدت هر فصلش، خیلی روی تقویم و ... نیست.
بعضی وقتا هم، خزانش (شاید به نظر خیلیا داغی تابستانش ! ) نَفَس رو می گیره ! لامصب بد طووووول میکشه !
هربار نفس زندگی می ایسته، باید بگیم یک دو سه ... زندگــــــــــــــی ! شاید همین تنفس مصنوعی، راه بندازه این به گل نشسته را.
شاید هم که با جنازه ای ور می وریم ! و الکی خوشیم !
هرچی باشه، الکی خوش بودن رو هم ترجیح میدم !

**************************
پانوشت ۱ : تصویر برای دل خوشی !
پانوشت : تشکر از همه دوستان بابت احوال پرسی هاشون !

پانوشت : این درهمی و برهمی ! نوشته رو به برگ نریزان حالمان ببخشید .
  • ۱۲ نظر
  • ۰۷ آذر ۹۳ ، ۱۶:۳۸
  • ۱۶۰۷ نمایش
  • ......
تعطیلات نوروز و حدود پانزده بیست روز تعطیلی سرانجام ! به پایان رسید و برگشتیم به همان زندگی قبلی !
با کلی حس خوب از "حول حالنا" و کلی استراحت ! و دید و بازدیدهای عرفی ! و الخ !

نکته برداری های ذهنی که از این چند روز کردم ! بدین شرح است :

یک ) وضعیت فرهنگی جامعه به معنای واقعی کلمه ! اونم از نوع فرنگی، "اوت" است ! (برای ما که حداقل یه منطقه وسیعی از مرکز تا شمال غرب و بعداً شمال رو بودیم، این مسئله خیلی ملموس بود). "اوت" به این مفهوم که بخش قابل توجهی از جامعه نسبت به بسیاری از مسایل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی، با نگاه و رفتار خاص غربی برخورد می کنند! توضیح بیش از این، توضیح واضحات است و سردرد آور !

دو) خیلی گرونی هست ها ! شدید ! سه نخطه !

سه ) تعطیلات ! بسیار طـــــولانـــــی هست ! به معنای واقعی کلمه ! برای ما که نزدیک بیست روز طول کشید ! وقتی برگشتیم، به یاد آوردن کارهای ناقص قبلی، از سخت ترین کارها بود ! (امروز رییسمون در مورد یه موضوعی حرف می زد، اصلاً یادم نیومد ! ). این هم که ماشالله تکراری است و همه از بر هستن و هر سال و مخصوصاً اول سال هم گفته می شود ! پس برویم مورد بعدی !

چهار ) زیبایی های طبیعت فوق العاده هست ! بعضی جاهای جنگلی در شمال و البته دریا که حس آرامش و سبکی فوق العاده ای می دهد . (دریا و موج هایش رو که می دیدیم، خانمم گفت صلوات بفرست ! گفتم حدیث جدیده ؟! :| که فرمودن جناب فرحزاد ، با حدیث و آیه ، گفتن که وقت دیدن زیبایی های طبیعت، صلوات بفرستین . اینم یاد گرفتیم !)

پنج ) ایام فاطمیه و درک آن هم توفیقی بود که چنان باید و شاید نصیبمون نشد ! و نقطه تاریک تعطیلات برای ما همین بود ! که تا آخر اذیت مان کرد . . . . ، در کنارش، برخی توفیقات اجباری شامل حالمان شد که می گذرم و فقط شکر خدا !
توفیق مکان های زیارتی رو هم نداشیم متأسفانه. البته که دوستان بجای ما . . .

شش )
از برنامه های تلویزیون هم بنا بر تصمیم جمع ! "پایتخت" را از قسمت چهار یا پنج به بعد دیدم، بد نبود ! غیر از این ! اخبار ساعت دو و البته برنامه های "شیرین نوین" !!! رو هم دنبال می کردم !!! درمجموع، به نظرم تلویزیون و برنامه هایش چندان خوب نبود ! (هرچند از پارسال بهتر بود! و هرچندتر که ! شاید خیلی در جریان برنامه ها نبودم!) اخبار رو هم کمابیش مجازی و صداوسیمایی ! دنبال می کردم ! خبر شهادت شهید علی خلیلی، اخبار حاشیه ای از عیدگذرانی سیاسیون و البته اخبار یارانه ای در صدرشون !

هفت )
قدر اینترنت را بدانیم ! یه جاهایی، خیلی محدود ! دور از آن بودیم ! احساس افسردگی شدید می کردم. (ولی واقعاً دنیای بدون اینترنت برای من جذاب تر بود ! حیف !)



پ ن : عکس ! صرفاً برای خالی نبودن پست از زرق و برق ! :|

  • ۶ نظر
  • ۱۸ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۴۸
  • ۱۶۸۳ نمایش
  • ......

پیش نوشت (همین جوری !) : به یکی میگن سه تا دروغ بگو، میگه "دانشگاه آزاد اسلامی" ! :|


"خدمت مقدس سربازی" ! خدمتی که سربازی ش مقدس هست یا قرار بود بشه یا قبلاً بود !
فرقی نمی کنه مرز افغانستان باشی، یا اداره بری، لباس شخصی باشی یا دژبان جلو پادگان وایسی، سر چهارراه سوت بزنی یا بری بالا برحک پست نگهبانی بدی .... خلاصه سرباز هستی .

قدیم ها می گفتن میری سربازی مــــرد میشی. این روزا برا مــــرد شدن، سربازی شرطی هست که نه لازم هست نه کافی ! اینکه این سربازی به چه دردی میخوره، پاسخی سه کلمه ای داره : کارت پایان خدمت !
همین ! یه زمونی با این کارت حتی می شد از ویدئوکلوپ سر خیابون، فیلم اجاره کرد !!! (در این حد ! واللا ! ) الان این کارآیی ش رو هم از دست داده ! هر چند سایر کارایی ها مث گفتن این جمله که "پایان خدمت دارم" ! یا با افتخار ! اعلام کردنش تو خواستگاری و الخ ! پابرجا هست.



در هر صورت، غرض از این پست، بیان مصایب سربازی نیست که بر هر سربازی رفته و نرفته ای آشکار است !
می مونه بحث اینکه سربازی مفید هست یا نیست، چه برای کلیت مجموعه و چه خود فرد.
نمیشه داد و بیداد کرد که مثلاً مدت سربازی زیاد هست که این مورد واقعاً بسته به شرایط جامعه، جمعیت مشمول خدمت و نیاز جامعه تغییر می کند. اصلاً در مورد ذات خود سربازی و دلیل وجودش هم بحثی ندارم ! (حال و حوصله مقایسه کشورها و آوردن دلیل پشت دلیل و ... را ندارم ! و وجوب خدمت ! سربازی رو کاملاً قبول دارم ! )

تمام و کمال صحبت فردی که یک سالی جسته و گریخته خدمت کرده ! (یعنی خودم ! ) اینه که :

- متأسفانه پارتی بازی و این قبیل کارها تو کشور به شدت زیاد و دیگه جای پنهان کردن نداره ! یعنی راحت سفارش کردن و نامه زدن و تلفن کردن و .... طبیعی شده ! (شاهد و مفعول ! زنده ی ! پارتی بازی، خودم :| )

- واقعاً ! خداییش ! انصافاً !
خداوکیلی ! .... درسته که کارهای اداری و دفتری سازمان های نظامی کشور رو سربازهای تحصیل کرده (و حتی نکرده ! ) با همون حقوق چند ده هزار تومنی ! (حقوق ! :|) انجام بدن ؟!
مگر ذات سربازی و خدمت وظیفه، آموزش نظامی و حفظ آمادگی دفاعی و .... نیست ؟!
این کار چندتا بازخورد داره ! اول اینکه سیستم سازمانی وابسته به همین سربازانی میشه که سالی یک بار عوض میشن و کلی مشکل امنیتی و اطلاعاتی بوجود میاره .
دومش هم اینکه وضعیت شغلی خود کارمندان و کارکنان از لحاظ کیفی پایین میشه (چیزی که واقعاً قابل مشاهده است.) و البته سومش هم اینکه وقت و زحمت جوانان در یکی از بهترین دوره های سنی شون از بین میره و صدالبته که هدف آموزش نظامی و دفاعی هم کم کم فراموش میشه !

- میگن تو خیلی از کشورهای دنیا که سربازی اجباری هست، حقوق و مزایایی در نظر میگیرن که حداقل به لحاظ مالی و روحی، شرایط سخت تر نشود ! (هرچند این اواخر و وقت انتخابات ! خیلیای دیگه هم ! اینو میگن)
یه بحث دیگه هم این هست که بهتر نبود از هر فردی بسته به تخصص و کاری که بلده، کار بکشن ؟! (خدمت ! منظورمه ! ) اینم که همه ! حتی رییس نظام وظیفه هم میگه ! ولی چیزی که می بیینیم .....
[ یادش بخیر ! وقت تقسیم سربازان! وقتی رشته و گرایش تحصیلی م رو گفتم، طرف چیزی نفهمید ! گفت فعلاً اون گوشه وایسا ! ]

درنهایت چیزی که میمونه و میتونیم بگیم یه برآیند خوب از خدمت سربازی هست، یه سری خاطرات خوب ! و البته از حق اگه نگذریم میتونه یه شروع خوب برای خیلی از آدم ها باشه . . . (الحق و الانصاف)

پ ن : تصویر، لباس سربازی های خودم !
  • ۷ نظر
  • ۱۰ مهر ۹۲ ، ۱۷:۲۶
  • ۳۳۱۲ نمایش
  • ......
یه وقت هایی، یه چند سال پیش، همیشه می گفتم دلم میخواد یه مدت مث یه راننده تاکسی که کل ذکر و خیرش سوار کردن دو تا مسافر بیشتر و جروبحث با بقیه راننده ها و جور کردن پول برا زندگی شه ، مث یه کارگر روزمزد بازار که فقط و فقط کار می کنه و آخر روز یه پولی و سمت خونه ش روانه میشه ، مث یه دکتر معمولی که فقط پشت هم مریض ویزیت می کنه و هی از این بیمارستان به اون درمونگاه، مث یه ... و الخ ! ، دلم میخواست مث اینا غرق بشم تو زندگی، همون وقتام حس می کردم که این خواسته و آرزو خیلی خوب و دل به خواه طبیعی نیس ! ولی چه کنم که اون روتین بودن و عادی بودنش رو دوس داشتم !

یه چند ساعتی سگ دو زدن در روز، شب ها خونه و شام و نشستن بعد شام با خونواده و دوباره روز از نو ....، یه دید و بازدید عیدی و سیزده بدری و مسافرت هم ؛ هر دو سال یه بار مشهدی و هر دو سه ماه یه بار قم و جمکرانی و کذا و کذا هم تهش !

این دو سه هفته اخیر، کلاً همچین وضعی داشتم !
قبلنا برنامه روزانه ای می نوشتیم ! (هر چند عمل نمی کردیم !!! )، یه لیست تماس و کارای روزانه تو گوشی ! یه کارایی تو گجت نوت لپ تاپ و از این قبیل کارا ! ، ولی این اواخر دیگه اگه وقت می کردم ! فوق فوقش لپ تاپ رو باز میکردم ! اونم وقت نمی شد و سریع دنبال کار دیگه !

قشنگ یاد اون آرزو و خواسته م افتاده بودم !
غرق شدن تو زندگی هم عالمی داره ! غرق شدن داریم تا غـــــــــــــــرق شدن، اگه جوری غرق بشی که خود خودت باشی و بیگانه نشی، همینم آرزوســـت . . .

 آشیخ رجبعلی خیاط میگفت : "همه چیز خوب است اما برای خدا" ، همه کار خوبه وقتی برا خدا باشه، برای خدا کار کن، برا خدا سوزن بزن، برای خدا بیا، برای خدا دوست داشته باش و ...

آخ که چی میشد برای خدا زندگی کنم، غرق بشم تو زندگی ولی با رنگ خدا و بوی خدا.

سخته، خیلی خیلی سخت و دوووووور با این وضع و لیاقتی میخواد که ......
  • ۴ نظر
  • ۲۴ شهریور ۹۲ ، ۲۱:۲۱
  • ۱۱۲۵ نمایش
  • ......


یک ) چند وقت پیش بنابر توفیق اجباری ! روزنامه ی سراسر یکدست ! "جوان" رو میخوندم که رسیدم به یه مصاحبه با یک تازه مسلمان از یه کشور اروپایی (یادم نیس دقیقاً کجا)، حرف ها و برداشت هاش از اسلام جالب و قابل تأمل بود، حتی برای منٍ یک عمر مسلمان .


دو ) چند وقت پیشتر ! برا یه مصاحبه ی کاری جایی رفته بودم، قسمت علمی و تخصصی مصاحبه انجام شده بود و مونده بود مصاحبه عقیدتی.

صبحش که رفتم، خیلی ریلکس و بی خیال، یکی از دوستان قدیمی م رو هم همونجا دیدم که تا منو دید، شروع کرد که خوب شد اومدی و بیا ببینم و ....، هیچی، فروع دین رو نام ببر سریع ! یه نیگا کردم و شروع کردم همینجور گفتن نماز ، زکات ، روزه ، جهاد ، خمس ، تولی و تبری و الخ !

ده تا رو که تموم کردم، شر این دوستمونم کم شد، یهو با خودم فک کردم که این فروع دین رو چیکار کردم و کردیم تا حالا ؟! فقط از بر شدم ؟! اصول دین بماند که کار زیاد داره !


سه ) شده تا به حال یه کاری رو خراب کنید، بعد بخواین از اول شروع کنید و یه جوری وانمود کنین که یعنی مثلاً هیچی نشده ؟! برا من خیلی این اتفاق می افته ! وقت درس خوندن ! (البته برا چند سال پیش که مثلاً درسی میخوندیم خیر سرمون ! ) اونم آخر ترم ! یا خیلی کارای دیگه ! هنوزم خیلی تکرار میشه. شروع دوباره ، جوری که انگار نه انگار !


یک


الان که بعد کلی سال نیگا می کنم ، فک می کنم بهتره از اول اسلامم رو شروع کنم ! خدا کی بود ؟ یعنی چی خدا یکی یه ؟! توحید تو عمل چی میشه ؟! اون دنیا دیگه چه صیغه ای یه ؟ اصلاً دونستن و اعتقاد به اون دنیا چه ربطی به این دنیا داره ؟! نبوت و امامت برا چی اند ؟! اعتقاد من به اینا همین پیرهن سیاه و سحری و افطار و الخ میشه ؟!


فکر می کنم خیلی کار دارم ! دوباره باید شروع کنم !


پانوشت : تصویر برای خالی نبودن عریضه .

  • ۶ نظر
  • ۱۶ مرداد ۹۲ ، ۲۰:۴۰
  • ۱۲۴۸ نمایش
  • ......
سقیفه دات بلاگ دات آی آر